شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد.
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد؟
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد.
به کرشمهی عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد.
سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم
به کدام دوست گویم که محل راز باشد؟
چه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی؟
تو صنم نمیگذاری که مرا نماز باشد.
نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد.
دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد.
قدمی که برگرفتی به وفا و عهد یاران
اگر از بلا بترسی قدم مجاز باشد.
من تنها نیستم اشک هایم را دارم...
اشک هایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است....
من تنها نیستم لحظه ها را دارم...
لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند...
تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند...
من تنها نیستم...
چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود...
چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم...
هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است...
و چقدر صبور است دل من !
چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم...
ولی من باز چشم براهم...
"شب عاشقان بیدل" با صدای حسام الدين سراج
دانلودفايل تصويري:
1
2
دانلود فايل صوتي:
1
2
:: موضوعات مرتبط: ، ،