سوتی های خنده دار
سوی دیار عاشقان♥
25 / 2 / 1392برچسب:, :: 20:38 :: نويسنده : رئیس آبی ها Blues Boss

مامانم میخواست بگه صدای گریه ی بچه ی همسایه مثل شیهه ی اسبه
با اعتماد بنفس کامل گفت: شبیه هیشه ی ابسه
ینعتی دوتا کلمرو اشتباهی گفت
آی خندیدیم
آی خندیدیم
بعدشم میخواست بگه مالزی گفت مالازی
مهدی از کاشان


این سوتی یکی از دوستامه ،سوار تاکسی بودم ، دیدم یه دختر خوشگل و سنگین جلو نشسته پیاده شد ، دست کرد تو کیفش ، گفتم مهمون ما باش خانوم خوشگله دیدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت : †این قبض و بگیر، بابا , وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر †هی سرخ و سفید می شدم ، خواستم جمعش کنم، گفتم : †دخترتون هستن ، ماشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود †راننده گفت †بیخود شیرین زبونی نکن ، الان مهمون کردنو بهت نشون میدم…!!!
سمیرا


یه شب همه رفتیم خونه ی دایی بزرگم بعد پسر داییم هی میخواست منو مسخره کنه منم اومدم جواب بدم بهش گفتم از تو بهتره که دماغت تبخال زده همه زدن زیر خنده چون فقط لب هاودور دهان تبخال میزنه
زینب از مشهد

پدر بزرگم تعریف کرد
اون موقع که تازه ماشین اومده بود
سوار تاکسی میشه
موقع پیاده شدن میبینه یکه از مسافر ها داره روی زمین دنبال چیزی می گرده
بهش میگه:چیزی گم کردی؟
اونم جواب می ده:آره، کفشام نیست
می خواستم سواره ماشین بشم درشون آوردم ولی الان هر چی می گردم نمی بینمشون
علی از اهواز

چند سال پیش شوهرعمه م مریض شد بعد همه میرفتن عیادتش. یه روز صبح رفتم خونه شون که با دخترعمه م اتاق باباشو تمیز کنیم. جارودستی های قدیم رو که یادتون هست؟ همونی که پلاستیکی بودا زیرشم دو تا چرخ داشت آشغالا رو میریخت داخل خودش…همونو گرفتم و همه اتاقو جارو کردم.بعد اومدم آشغالا رو بریزم تو سطل زباله دیدم تو اتاق سطل نیس منم حوصله نداشتم برم بیرون گفتم تا مریم(دخترعمه م)نیومده بریزمش پشت پشتی…خلاصه آشغالا رو ریختم پشت پشتی و نشستم. دخترعمه اومد بدون مقدمه گفت آشغالا رو ریختی پشت پشتی فک کردی ندیدمت؟
اصن حال مرگ پیدا کردم.
سارا از کازرون

یه بار رفتم انقلاب کتاب بخرم نمیدونم چی شد جو زده شدم و وارد یه مغازه ی سی دی فروشی شدم و گفتم ببخشید آهنگهای جدید انریکه رو دارید؟؟؟طرف همچین نگام کرد که تعجب کردم تازه برگشتم میگم چرا؟؟؟میگه :واسه اینکه نمیشه …
بعدا فهمیدم چه سوتی دادم
میشا از تهران

معلم حرفه مون بیت السوتی بودبرا خودش.یه بار پبه یکی از بچه ها گفت اگه یه بار دیگه حرف بزنی تا آخر زمین میفرستمت کف ساعت بشینی.منظورش تا آخر ساعت کف زمین بشینی بود.مارو میگی داشتیممیز نیمکتو تجزیه میکردیم
محسن از فریمان

بذر گیاه تاج خروس دستم بود دختر خالم اومده میگه اینا چی ان؟
میگم گل تاج خروس
میگه یعنی چی؟
میگم یعنی اگر بکاریش ازش خروس در میاد
میگه واقعا خروس در میاد!!؟
آسمان از مشهد

یه روز یکی از دوستام اومده بود خونمون داشتیم تو فیس بوک گشت میزدیم. یهو یه عکس اومد رو صفحه مانیتور.
آقا رفیقم نه گذاشت نه برداشت محکم داد کشید: بزن لایتو(منظورش لایک بود). آقا مارو میگی تا ۲ ساعت داشتم میز کامپیوترو گاز میگرفتم.
احمد از گنبد کاووس

بابام با ماشین رفته بود مسجد بعد از نماز که برگشت خونه بمون گفت ماشین کجاست؟نکنه دزدیدنش؟ما هم از همه جا بی خبر خیلی ترسیدیم و ناراحت شدیم.بعد از نیم ساعت یادش اومد پیاده برگشته و ماشینو در مسجد جا گذاشته.
زهرا از اهواز

با خانواده شوهرم رفته بودیم شیراز.میخواستیم بریم نارنجستان(باغی به نام نارنجستان).پدر شوهرم نمی تونست اسم باغ رو تلفظ کنه. ایستاد که آدرس بگیره گفت گرجستان کجاست؟ما مردیم از خنده.چند بار دید که نمیتونه بگه آخر تصمیم گرفت بگه باغ نارنج.
زهرا از اهواز

رفیقم تعریف می‌کرد:
تو مترو بودم هندزفری تو گوشم بود و آهنگ گوش می‌دادم، دلم پیچید گفتم ولش کن دیگه تحملش رو ندارم، باد معده رو ول می‌کنیم، انشالله که بی صداست!
خلاصه زدیم و دیدیم نه صدایی نداشت، ولی احساس کردم مردم دارن نگاهم می‌کنن اونم چپ چپ!!!
 دعای عشق بخوان

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



درباره وبلاگ


بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)* صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللهم صل علی ، علی بن موسي الرضا مرتضي الامام التقي النقي و حجتك علی من فوق الارض ومن تحت الثري الصديق الشهيد صلاه كثيره تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كأفضل ماصليت علي احد من اوليائک پرودگارا، ‌ بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ،‌ درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، ‌درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، ‌همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ ارادتمند : رئیس آبی ها Blues Boss
آخرین مطالب