دلنوشته ای از حرم مطهر آقا امام رضا علیه اسلام
سوی دیار عاشقان♥

کلافه ای، خسته ای. خستگی راه بی طاقتت کرده است؛ می خواهی بروی یک دل سیر بگیری بخوابی. عجب لذتی دارد این خواب وقت خستگی.

گردش اتوبوس اما نظرت را عوض می کند. اتوبوس می پیچد در خیابان امام رضا (علیه السلام) همه خیره می شوند به شیشه ی جلوی ماشین. دستت را آرام روی سینه می گذاری و می گویی:

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)

 

با خود می گویی دور از ادب است که زیارت را به تأخیر بیندازی به خاطر خستگی.

وارد صحن که می شوی خورشید را می بینی که کز کرده پشت گنبد. تو را نمی دانم اما من هروقت این صحنه را می بینم یاد این شعر می افتم:

شما هر آینه زیباترید از خورشید

 

به یک مشاهده دل می برید از خورشید 

 

 

شما که ماه شب بی ستارگی منید

 

همیشه یک سر و گردن سرید از خورشید

 

 

 

سپیده دم که به دیدار صبح می آیید

چه آبروی بدی می برید از خورشید

عجب ابهتی دارد این حرم! عجب صفایی انگار وفتی وارد این حرم می شوی قلبت را می دهند دست فرشته ای تا عاشقش کند. شاید هم عاشق تر!

کفشدار پلاک کفش هایت را که می دهد می گوید: التماس دعا! می گویی محتاجیم و به یاد می آوری حاجت هایت را. و آن روزهایی را که خدا را التماس می کردی برای این زیارت. پلاک را بر می دار ی و روانه می شوی. چهار چوب در را می بوسی. چشم هایت را می گذاری روی در و می گویی:

باذن الله و اذن رسوله

احساس عجیبی داری گمان می کنی بیش از آنچه انتظار کشیده ای کسی انتظارت را کشیده است. هنوز ضریح را ندیده ای می دانی قدم بعدی را که برداری خورشیدی را می بینی که عالمتاب، زیبا، مهربان و آقا

دمت را بر می داری. دستت را روی سینه می گذاری، نمی دانی چه بگویی احساس می کنی کسی به تو می گوید: سلام! چقدر مهربان است. لب باز می کنی:

السلام علیک یا مولی الرئوف. مهربان است، مهربان!

سرت را پایین می گیری. شرمگینی و مشتاق. زبانت لال شده انگار آن همه حاجت و تمنا در این نگاه مهربان ذوب می شود هر قطره ای آب _ اما گرمتر _ از چشمانت جلایش می دهد.

ملتمسانه نگاهت را می چرخانی به اطراف. شاید کسی به یاریت بیاید.

 نگاهت را کتیبه سمت راست می دزدد. شعر رامی شناسی.

همان شعر آشنای حافظ:

 

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

 

که جز ولای تو أم نیست هیچ دستاویز

 

می گویی:

فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی

 

بغضت می شکند. اشک هایت قبل از آنکه تصمیمی برایشان گرفته باشی جاریند. کوچک تر که بودی گاهی این گونه گریه می کردی... اما حالاها کمتر. دستی را روی شانه ات احساس می کنی. چه دست مهربانی. دلت را می لرزاند این دست های بر شانه. اما خانه آرامشت را نه! آرام می کند. فکر می کنی ای کاش همیشه دلت این گونه می لرزید؛ آرام...

باز جلو می روی. چه جسارتی کرده ای و چه قدر نزدیک شده ای! گمان می کنی اگر قدمی دیگر برداری می توانی در آغوش بگیریش. باز جسارت می کنی و یک قدم دیگر بر می داری. باز احساس می کنی فیض حضور را بیش از پیش. احساس می کنی سر تا پای وجودت را که گر گرفته از هرم حضور، احساس نمی کنی کسی را در آغوش گرفته باشی! احساس میکنی در آغوشت گرفته اند. گرم گرم!

خودت را می سپاری به این آغوش و سیر می گریی و با خود فکر می کنی اینجا چه قدر صاحبخانه ها مهربانند...

منبع : تبیان زنجان

 گاهی خداوند درها را قفل می كند و پنجره ها را می بندد !
چه زیباست فکر کنیم توفانی در راه است؛
و خداوند نمی خواهد آسیبی به ما برسد.


 


 دعای عشق بخوان

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



درباره وبلاگ


بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)* صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللهم صل علی ، علی بن موسي الرضا مرتضي الامام التقي النقي و حجتك علی من فوق الارض ومن تحت الثري الصديق الشهيد صلاه كثيره تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كأفضل ماصليت علي احد من اوليائک پرودگارا، ‌ بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ،‌ درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، ‌درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، ‌همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ ارادتمند : رئیس آبی ها Blues Boss
آخرین مطالب